نظرسنجی...

درود به همه رفقای بهتر از جان

یکی از رفقای بلاگفایی تو کامنت ها نظری داشت که دوست دارم نظر همه عزیزان رانسبت به نظر ایشان داشته باشم ...

جان کلامش این بود که کسی که در مجازی در بستری چون بلاگفا مشغول و تولید محتوای خاصی هم نمیکنه قطعا خلع های دنیای واقعیش رو اینجا جستجو می‌کنه ...

اگه از نظر عاطفی و احساسی و ... نیازی نداشته باشی اینجا فعالیت نخواهی کرد ...

هیچ نظری رو تایید نمی‌کنم مگر با هماهنگی از صاحب نظر ...

باتشکرررر...

من...

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی

ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم

من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم

به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم

اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم

اگه تشنه چو خورشیدم به سایه تن نمی کارم

نمی خواهمت...

هر چه خواهم که شوم آن بندری حصار شکن ،هلهله کنان

باز ازتیر غیبت می رسد درد وماتمی شیر افکن ،نعره کنان

رهایمان کن ای سایه سیاه ظلمت و نکبت ...

دمی رهایمان کن ...

شکر..

نگاه چه زیباست ...

بی کلام و بی دیالوگ، از نگاهش میتوان همه چیز را خواند ...

در نگاهش می‌شود غرق شد ،عاشق شد برای یه عمر ...

در نگاهش می‌شود دلشکسته اش و عمق دردش را دید ...

در نگاهش می شود دریای خروشان شادی و امید را جست ...

در نگاهش می شود مرد یا مرده ای را دید که زیست می‌کند ...

در یک نگاه چه داستانها چه حقایق چه باورها چه نقشه ها چه تزویرها را که نمیشود دید ...

چه نعمت غریبی ...چه نعمت عجیبی ...شکرت خدا

رابطه...

عجیبه ...

هر بار میگه من از اینکه تکیه گاه باشم ...

ازاینک مرد رابطه باشم ...خسته ام ؟

برای یه مرد تو تکیه گاه نمیشی فقط یه حریم امن میشی که تا بهت برسه آرومترین آدم دنیاست و اگه نرسه پراشوبترین موج دریا...

پس ترازوی من چه کردم تو نکردی رو بذار کنار ...

آدم دیوونه وعاشق ،کارش عشق دادنه و یادش می‌ره وزن کنه عشق ومحبتش رو ...

رفیق شفیق...

دنبال یه رفیق بامرامم...فقط یکی ...

از اونایی که منتظر نمیشه کلامت تموم بشه میگه پایه ام بزن بریم...

دو دوتا چهارتا نمیکنه ...

چرتکه نمیندازه ...

اجازه نمیگیره ...

دیونه وقت گذروندن باهاته...

حال دلت باهاش خوبه و حال اون با تو خوبتر...

تو تنهایی و دردت دم دستته و تو خوشحالیات صدای قهقهه اش تو گوشت ...

شک ندارم رفیق خوب نمیزاره پیر بشی وجوون نگاهت میداره ...

رفیق من کجایی؟...

حیف...

غریبه هم آه تو هم آه من درآمد ...

فریادتو از مستی جام قدرت...

ضجه من از هستی تلخ ذلت...

دریغ همسفراین بیدازبن درآمد ...

ریاکاری...

شبیه بز زنگوله دار گله ایم چشم امید گله ورفیق شفیق چوپان...

ما که دورنگ بودیم خیرخواه،خیرمان به کسی نرسید ...

خدا به داد شما برسه با این رفقای رنگین کمون هزار رنگ...

خدایاااااا...

خدایا من و مردم سرزمینم را از جبر و خرافات و جهل در امان بدار...

از بیسواد و بی تخصص و متعصب کور والکی مغرور هم همچنین...

امین ...

عجباااا

وقتی همش از بالا به پایین نگاه کردی

تو طوفان وسیل توقع نداشته باش هنوز فرش زیر پات باشند...

اگه فراموش کردی تا یادت بیارم چه کردی ...

منتظره حالش و بپرسم؟ ...

تبریکم میخواد اونم از من ...

منی که به یه تار مو وصلم...

نامسلمان تر ...

چرا آخه...

یکی از تلخترین دردهای من...

اینه که...

در جمع هم کیشان خودم نه خوب شنیده میشم ...

نه خوب می‌شنوم ...

انگاری من از کهکشانه دیگری هستم و تقدیرم تنهایی و تاریکی محضه...

چرا ؟

دروددد

به آخرین پست اکثر عزیزانی که ارادتی داشتم یه سر زدم ...

حیرانم من سرشار علامت سوالم ؟

اما عزیزان یه چرایی کوچک هم مهمان ناخوندشون نیست ؟

هر چه جواب این اتفاق تلخ بیشتر میشه تناقضات بیشتر میشن ...

من چرای آغازش چرایی پایانش؟ ...همه آنچه اتفاق افتاد را ؟

چگونگی آن را ...؟

...

در باورم نیست چنین بی کس شدن ...

علی عزیزم تک فرزند پسرت شهید شد؟ ...

چه خون دلهاو چه رنجهایی کشیدی تا عزیز دلت بارور بشه،دیدم که میگم ...

روحت شاد و یادت گرامی ...

بوی مرگ پیچیده در خاک وطنم ...

با همه بی مهریا باز وطنمی ...

من به جوانه زدن و شکوفا شدن وسبز سبز شدنت باور دارم ...

نامت همیشه جاویدان ...

ای ایران...