باوردارم
خودمو قراره به کی ثابت کنم که به در و دیوار میزنم...
وقتی خودم ذوقمو روح نوازشگرمو احساس نابمو یکی یدونه بودنمو باور ندارممممم...
باورش خیلی راحته که روح و روانمم مثل اثر انگشتام خاص وبی بدیله پس چرا باورش ندارمممم...
اینکه ازت بت میسازم که دنیا نظیرش رو ندیده اما خودم دم به دم کوچکتر ومظلوم تر میشم دلیلش باورهای غلط خودمه ...
اینجا هرگز از آدمای هیچ نه میراثی میماند نه یادگاری ...
پس اگر ازت خدا هم که ساخته باشم از باغ ابادت سیبی سهم من نیست و اخراج از باغت سهم منه ...
من قدم به قدم عزت نفسم را آبیاری میکنم تا ریشه هاش تا اقیانوسها برسد ...
درختی میشم که هر باری بگیرد اما نه مثل تو من سایه خود رابه هر خسته و درمانده ای نمیفرشم بلکه میبخشمممم...
برای داشتن هیچ ...خودتو دسته کم نگیرررر...