پیاده شو کاکو ...

از آدمایی که فکر میکنند مرکز ثقل زمینند فرار کنید ...

فکر میکنند خورشیدند و آدم وعالم حول اونا میچرخه...

فکر میکنند قبله عالمند وهمه موجودات برای گوشه نظر او در رقص و تکاپویند...

پاشو بابا شلوارتو بکش بالا...

نامسلمان...

هنراست خوب شنیدن

مدتی است جملات مثبت تاثیر گذار بیشتر استفاده میکنم ...

هزینه ای ندارد ...

تو میتوانی قدر وسعت حال خوب از آن بگیری ...

یا میتوانی کنایه بخوانی و قدر کوله ات بار منفی از آن بگیری ...

یا تمسخرش کنی فاز دانشمند (حق به جانب)بگیری ...

یا شک کنی اطرافت را دیوار چین بسازی...

یا ساده دل باشی با جان ودل در آغوشش بکشی ...

تو انتخاب میکنی که یک جمله من روزت را بسازد یا خرابش کند من رهگذرم نامسلمان...

صبورترباشیم...

چند روز قبل داشتم وبلاگ دوستان رو میخوندم

یه نظر عتیقه نظرم را جلب کرد

از عزیز دانشمندی که حق به جانب به قاضی رفته بود با ادبیات قشنگی اما آهنگین و تند با چاشنی تحقیر یه جورایی به سخره گرفته بود عقیده و باور و آهنگ زندگی نویسنده رو ...

حالا کار نداریم به اینکه فیک بود یا نه خلاصه حرصم گرفت و نظری گذاشتم در مدح صاحب نظر اشتباها به صورت خصوصی ارسالش کرده بودم .

نویسنده وبلاگ پاسخ داد اگه نظرتون در مورد دانشمند بوده چرا خصوصی فرستادین

بعد از عذر خواهی ازشون خواهش کردم باز نوشته هام برام ارسال کنه چون یادم نمی اومد دقیقا چی نوشتم ...

دوستان موقعی که عصبی و ناراحت میشیم کلمات پشت هم قطار میشند جمله هایی می‌سازند تاثیرگذار و ناراحت کننده که حتی خودمون بیادشم نمیاریم ...

بنظر میومد این قدر که من عصبی شدم نویسنده وب ناراحت نبود و این آستانه صبر پایین من و ظرفیت بالای اونو میرسوند ...

قطعا باید روی خودم بیشتر کار کنم ...

یاد سنگ صبورای زندگیمون باشیم

گاهی اینقدر زیادی یادت میکنم ،تو نگاهت زیادی میشم ...

گاهی اینقدر ازت تعریف میکنم که خودمم فراموش میشم ...

گاهی اینقدر برات پله میشم که خودم از زندگی تهی میشم ...

گاهی فقط گاهی پیاده شو شاید خودمم بخوام سواره بشم...

به افتخار همه اونایی که از ماشدن فقط سکوتش و از عاشق شدن فقط تکیه گاهش و از زندگی فقط گذشتش نصیبشون شده ...

باز در ماراتون زندگی دارن تمام تلاششون میکنن خسته نباشی نامسلمان...

عزیزام

زمان مهمترین دارایی هر کسی هست ...

اونایی که سراغتونو میگیرن و گاه وبیگاه به تنهاییتون سرک میکشن ...

مهمترین داریشونو خرجت می کنند...!

بیمنت هرچی که دارید خرجشون کنید ...

تو پرانتز من به اینا میگم عزیزام...

چرتکه ننداز نارفیق..

همیشه ی خدا با آدم های که چرتکه میندازن مشکل داشتم ...

با اینکه حسابگرند و سرسوزن حق وناحق نمی‌کنند ...

اما ...

تو رفاقت میزان ،مرامه بیشتر خرج کردنه ...

تو هی حساب کن من یه منم و تو مثقال ...

بدرد رفاقت نمیخوری رفیق...

وسلام نامسلمان

چه میدانی ...

منت بگذار،این کتاب کهنه خاک گرفته را بردار وورق بزن...

چه میدانی شاید چند کلام ناب از کهنه سربازی به یادگار مانده باشد ...

چه میدانی...؟

حال خوب ...

با همه تلخی

گاهی زندگی برگ های آثی رو می‌کنه ...

کیف میکنی..

به این ایمان دارم...

دکتر مهرآیین میگه خدای این سرزمین بیداره ومواظبشه...

پس روزای خوب در راهند...

مهرورزی و مهرآفرینی افسانه نخواهند شد...

ما با لبخند آشتی خواهیم کرد ...

باز زاده خواهیم شد ...

به قولی ...

باز خواهیم جست اصل خویش راااا نامسلمان...

خواهی دید ...

عشق را نه دربین هیاهوی آدمای فریادزن ...

بلکه در خموشان گمنام جستجو کن ...

خواهی دید خاکستر عشقشان...

گدازه های اتشفشان حرافان را خموش خواهد کرد...

تو چنان که مینمایی هستی؟

مهمان ناخونده...

آدمای زندگیمون قرار نیست همشون خورشید باشند ...

تویی که چون تاریکی شبی در لحظه هام به تو هم چون ماه زندگیم محتاجم...

من به لحظه های ناب همه کسم نیاز دارم چه درد باشه چه درمان ...

به هر رنگ و بویی که باشی با منه کم خاطره بساز...

من به اون خاطره ای که ساختی و خواهی ساخت نیازمندم...

نامسلمان...

...

داریم با سوگواری یار غار میشیم...

تسلیت به شما...

تسلیت به ما ...

تسلیت به اونا...

یه بارم برخورد کنیم ...شاکی بشیم ...دادبستانیم...

همدردی کردن که باری ازشون بر نمیداره...

کاری کنیم که تکرار نشه یا کمتر بشه ...

...

من زاده عشقم ...

دردیست مرا به بلندای زمان...

عشق درد میزاید ودرد مرا ...

این رفاقت سر دراز داردنامسلمان...

...

در سکوتم بلوایی بپاست...

درنگاهم جنگهایی نامنظم ...

من خود باروتم ...

به خاکستر چهره درهم شکسته ام ...

ننگر ای نامسلمان...