من غیرتیم...

چه دنیای عجیبیه ...

فکر کن عزیزترین آدمای زندگیت که دیوانه وار دوستشون داری اگه خاری بدستشون برود درد می‌کشی...

اگه یه روز نبینی دلتنگشون میشی...

عذر میخوام اما مجبورم بگم سر خواهرش می بره و با افتخار مثل کاپ قهرمانی باهاش دور افتخار میزنه ...

وقتیم بهش میگن چرا ؟سرش رو بالا میگیره و با غرور میگه ناموسم بوده خطا کرده ؟من غیرتیم ...

والا قاضی هم باشه دوسال ،سه سال رو پرونده قتل کار میکنه تا بهش حکم قطعی بده ...بازم میتونی اعتراض کنی...

آخه چراااا؟

چرااااا اخه؟

فرق آدما ...

همه امروز داشتم به داستان داش آکل اثر زنده یاد صادق هدایت فکر میکردم...

عشق لوتی بنامی که شمارو همراه می‌کنه و به اوج میرسونه و با خاموشی زمخت مارا هم خاموش می‌کنه ...

بنظر من اگه قرار بود عشقش و احساسش هر گونه دیگری نقل میشد جذابیت غصه کم میشد..

حق داری بگی اگه ابراز میشد که این قصه پر غصه نمیشد ...

اما قبول کن اگه این میشد داش اکل دیگه داش آکل نمیشد ...

از داش آکل باید توقع جور دیگری عاشق شدن و جور دیگری ابراز کردن رو داشته باشی ..‌.

آدما باهم فرق دارند...هیچ کس شبیه دیگری نیست...

واین تنها دلیله که قصه های جذاب دیگری زاده میشند ...

قد بکش...

بااینکه می‌دونم واسه پروانه شدن باید دور خودم پیله ببندم...

واسه سبز شدن وباردادن باید لخت وعوربشم تو سرمای زمستون...

باید ریاضت بکشم و خونه تکونی بکنم وصبور باشم ...

با این تن نحیف وزخم خورده و دردکشیده اصلا دلم نمی‌خواد...

پس ترجیح میدم مویز نشده همون قوره بمونم...

نگران من نباش تو که میتونی تا ثریا قد بکش...

من عالیم ...

نمی‌دونم چرا خیلی چیزا باعث میشه حتی تو دنیای مجازی ،خودمون نباشی ...

کم و زیاد یه ماسک خوبی می‌زنیم ...

میدونید چرا ...

چون فکر میکنیم اینگونه قابل اعتمادتر دیده میشیم...

ظاهری موجه تر تو ضمیرمون نهادینه شده ...

عرف جامعه این را پذیرا تر است...

درصورتی که باید میاموختیم من باهمه کم وکاستیهایم، خوده خودم

منحصر به فرد وخاص و زیبام...

ومهمتر هر روز میتوانم ورژن بهتری از خودم بسازم ...

پس نیازی ندارم بازیگر بهتری شوم چون همینجوری هم عالیم ...

من بهترین خودمم ...

نمی پرسی

نمی پرسی از احوالم نمی بینی پریشانم

دوباره فصل پاییز و منی که لبریز بارانم

گلویم خسته از بغض نبودن های بسیاره

بااین بغض پنهانم همیشه ازتو می خوانم

خودت رو خسته نکن اون که میخواد پیدات می‌کنه حتی اگه سوزن شده باشی تو انبار کاه...

خودت خسته نکن اون که بخواد بمونه،کنارت میمونه حتی تو غرق شدنت تو سیلاب خروشان انگشتش رو قفل می‌کنه تو انگشتات...

خودت رو خسته نکن اون که با تو آرامش بگیره تنها کسی میشه که تو نفسای آخرت سرش رو سینت هست واسه اینکه ببینه تنها مأمن امنش ازتپش افتاده یا نه...

نظرسنجی...

درود به همه رفقای بهتر از جان

یکی از رفقای بلاگفایی تو کامنت ها نظری داشت که دوست دارم نظر همه عزیزان رانسبت به نظر ایشان داشته باشم ...

جان کلامش این بود که کسی که در مجازی در بستری چون بلاگفا مشغول و تولید محتوای خاصی هم نمیکنه قطعا خلع های دنیای واقعیش رو اینجا جستجو می‌کنه ...

اگه از نظر عاطفی و احساسی و ... نیازی نداشته باشی اینجا فعالیت نخواهی کرد ...

هیچ نظری رو تایید نمی‌کنم مگر با هماهنگی از صاحب نظر ...

باتشکرررر...

من...

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی

ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم

من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم

به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم

اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم

اگه تشنه چو خورشیدم به سایه تن نمی کارم

نمی خواهمت...

هر چه خواهم که شوم آن بندری حصار شکن ،هلهله کنان

باز ازتیر غیبت می رسد درد وماتمی شیر افکن ،نعره کنان

رهایمان کن ای سایه سیاه ظلمت و نکبت ...

دمی رهایمان کن ...

شکر..

نگاه چه زیباست ...

بی کلام و بی دیالوگ، از نگاهش میتوان همه چیز را خواند ...

در نگاهش می‌شود غرق شد ،عاشق شد برای یه عمر ...

در نگاهش می‌شود دلشکسته اش و عمق دردش را دید ...

در نگاهش می شود دریای خروشان شادی و امید را جست ...

در نگاهش می شود مرد یا مرده ای را دید که زیست می‌کند ...

در یک نگاه چه داستانها چه حقایق چه باورها چه نقشه ها چه تزویرها را که نمیشود دید ...

چه نعمت غریبی ...چه نعمت عجیبی ...شکرت خدا

رابطه...

عجیبه ...

هر بار میگه من از اینکه تکیه گاه باشم ...

ازاینک مرد رابطه باشم ...خسته ام ؟

برای یه مرد تو تکیه گاه نمیشی فقط یه حریم امن میشی که تا بهت برسه آرومترین آدم دنیاست و اگه نرسه پراشوبترین موج دریا...

پس ترازوی من چه کردم تو نکردی رو بذار کنار ...

آدم دیوونه وعاشق ،کارش عشق دادنه و یادش می‌ره وزن کنه عشق ومحبتش رو ...