پر از بارانم إمشب ...

کو رعدی تا بشکند بغضم را ...


می خواهم ببارم ...
او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فكر لذت و غافل كه من
طالبم آن لذت جاوید را
او به من مى گوید اى آغوش گرم
مست نازم كن كه من دیوانه ام
من به او مى گویم ای ناآشنا

بگذر از من , من تو را بیگانه ام...