فکر میکردم حق با من است ...

همکارم با ولع خاصی از مدبر عامل جدبد صحبت مبکنه ..جوان است و فعال و قدرت ریسک پذیری بالا . با اینکه 32 سالشه و مدیر یه مجموعه مهندسی شده اما خوب عمل میکنه .با اینکه خیلی مذهبیه اما فقط بهروری براش مهمه...

داشتم با خودم فکر میکردم چرا باید ابن قدر افکارم با او در تضاد یاشد...

او که با سفارش فلانی شده مدیر عامل بی تجربه هست بسیار کم ظزفبت ..او که از راه نرسیده محیط کار رو به خودی و غیر خودی تقسیم کرده و از این اب گل الود ماهی میگیره .فعال و ریسک پذیریشم که باید نتیجه داشته باشه من که نمیبینم.ادعاشم که در حد تیم ملیه.سرمابه های شرکت که کارشناساشه رو هم که کلی هزینه شده کاربلد شدن رو که سر یه گفتمان که به مذاقش خوش نیومده عذرشون خواسته وبا نماز ظهرو دعای صبح هم نمیشه قراردهای مجموعه رو به سرانجام رسوند.لاف زدن یا همون حرف مفت هم که کنتور نمی اندازه و...

الان شک دارم حق بامنه ؟فکر میکنم توهم زدم ..همکارایی که از ایران رفتن هم توهم زده بودن..شاید حق با همکارم باشه ...شاید اصلا امده که از پایه یسازه و ما یه خشت معیوبیم که تخت فشار روحی باید بریممم

کیان